مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

عصر ِ پر خاطره .....

عنوان مطلبمون مربوط ميشه به عصر سه شنبه 21 خرداد كه يه قرار خاطره انگيز با بانوي عشق و مهرباني و دختر نازش يسنا داشتيم ، البته به خاطر خواب آلود بودن مهبد و دير بيدار شدنش و .... هم مكان قرار عوض شد و هم يه خورده اي تاخير داشتيم ، بالاخره پارك نزديكي ِ خونمون رو به عنوان محل قرارمون برگزيديم . وقتي به پارك رسيديم به مهبد يادآوري كردم كه ميخوايم بريم دوستاي جديدمون رو ببينيم كه اسمشون خاله الهه و يسناست . مهبد تا رسيدن به اون لحظه ي ناب ديدار مدام ازم مي پرسيد پس يشنا كو ؟؟؟ خاله شمانه نيست ؟؟ فضاي پارك پر شده بود از صداي شوق ِ بازي بچه ها و البته در اون ميان پر از شوق و شور و يه عالمه حس ِ دوست داشتني ... يسنا و مهبد شروع به بازي كردند و...
27 خرداد 1392

عزيز ِ من گل ِ من تولدت مبارك ........ عزيز ِ من گل ِ من تولدت مبارك

گل ِ هميشه بهارم سلام ، فردا روزيست كه خورشيد مهربانتر و گرمتر و خوشحال تر از هميشه طلوع خواهد كرد ، با همه ي خوشحالي كه خورشيد خواهد داشت اما فرشته ها ناراحت و غمگينند چون يكي از بي همتا ترينشان زميني شده است ........ فرشته ي كوچك و پاكم ، دو سال پيش در چنين روزي با شادي وصف ناپذيري كه حتي در كوچكترين ذرات بدنم ريشه دوانده بود به دنيا آمدي و زندگي من و بابا مهدي رو غرق در شادي و شور كردي. دردونه ام ، بدان كه حضور سبزت در زندگي ِ 2 نفره ي ما چنان رنگي به زندگيمان پاشيد كه تا ابد خوش آب و رنگ خواهيم ماند. امسال دومين ساليست كه با حضورت من و مهدي ِ عزيز بر اريكه ي با شكوه مادري و پدري تكيه زده ايم و اميدوارم لايق اي...
21 خرداد 1392

حديث ِ دوست !

الان توي يه دنياي به اصطلاح مجازي هستيم كه موج ِ صميميت و صفا و مهرباني ِ دوستامون ما رو به اين پست كشونده ، يه دنياي با صفا و پر از دوست ، دوستايي كه هميشه و همه جا حضورشون برامون ارزشمند بوده و ما رو همه جوره همراهي كردن و از تجربياتشون ، راهنماييهاشون و .... بهره مندمون كردن ! ميگم همين دنياي با صفا تو رو كلي معروفت كرده ها ................. چند روز پيش كه به مطب دكتر عليمحمدي مراجعه كرده بوديم تا ببينم چرا تب ميكني و حالت سرما خوردگيت برطرف نميشه يه ني ني ِ ناز رو ديديم كه با توي بغل مامانش خيلي آروم نشسته و ماماني ِ مهربونش با لبخندش نظرمون رو جلب كرد و بعد سوال كرد : آقا مهبد ؟؟! بله اين آقا پسر ِ ناز ، آرمان جون بود كه به تازگي باهاش ...
24 ارديبهشت 1392

شيطنت

سلام قند عسلي ِ مامان ، سلام گل پسري من ..... اينروزها شيطنت هات ديگه داره يه خورده خطرناك ميشه و بايد خيلي خيلي بيشتر مراقبت باشيم . ديشب مهمون داشتيم و من ميخواستم قبل از اومدنشون يه خورده خونه رو مرتب كنم و بابا مهدي براي خريد به بيرون از خونه رفته بود ..... خلاصه يه جارو برداشتم و رفتم توي راه پله و شما هم طبق معمول دنبالم دويدي ، هنوز به پله ي دوم نرسيده بودم كه در رو محكم بهم كوبيدي و از پشت با كليدي كه روش بود قفل كردي !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اينقدر اين كار رو سريع انجام دادي كه مغزم هنگ كرد و نتونست فرماني براي اينكه جلوت رو بگيرم صادر كنه ......اين اولين باري بود كه با كليد در رو قفل ميكردي ، هر چي بهت گفتم در رو باز كن تا مامان ...
18 ارديبهشت 1392

ارديبهشت ِ پر ماجرا

همچنان ارديبهشتمون رو سپري ميكنيم و كلي ماجراها از ابتداش داشتيم تا امروز كه پانزدهمه ، گرچه قبلا ً همش رو واست نوشتم ولي يه بار ديگه مرور ميكنيم و آنچه كه برايت خاطره نكردم رو ثبت ميكنم . روز اول اين ماه رو كه شروع ِ مهد كودك رفتنت بود ، روز دوم تولد بابا مهدي ، روز مادر و روز معلم و تولد كسري ( پسر عمه ) ، هم توي همين ماه بود كه همشون واسه خودش برنامه اي خاص داشت ! از روز معلم خيلي خلاصه بگم كه رفتيم مهد و واسه همه ي مربي هات گل و كادو برديم و از زحماتشون قدرداني كرديم  چند روزي بود كه حال خوبي نداشتي بردمت دكتر و تشخيص اين بود كه خروسك گرفتي و بعد هم يه سري دارو و .... بعد از چند روز بهتر كه شدي ، هنوز بهبودي ِ كامل پيدا نكرده بو...
15 ارديبهشت 1392

يك روز بهاري در دل ِ طبيعت

دردونه ي من سلام .... جمعه رو به عادت هر هفته ( البته هر موقع كه هوا خوبه !) از دست نميديم و ميزنيم به دل طبيعت تا روحي تازه كنيم و نفسي در هواي دل انگيز بهاري بكشيم و از همه مهمتر تو بتوني انرژيت رو تخليه كني ، البته هر روز بعد از ظهر براي تخليه انرژيت پارك مي بريمت ولي انگار جمعه يه مزه ي ديگه ميده بدون هيچ محدوديتي ميري و ماسه بازي و توپ بازي و تاب بازي و حتي گاهي مورچه بازي و ..... رو تجربه ميكني . ↓ ↓ ولي جمعه ي قبل يه فرقي داشت و تو كارهاي جديدي و رو تجربه كردي و كلي هم لذت بردي ↓ ↓ كلي با بيل و كلنگ و شن كش و فرقون و از همه بيشتر ماشين ِ خودت بازي كردي ، با بيلچه خاك ميريختي توي ماشينت و يه مسافتي م...
8 ارديبهشت 1392

موضوع انشا ء : تعطيلات خود را چگونه گذرانديد ؟

مهبد نازنینم یه سلام لطیف به لطافت بهار ، بهاری که با اومدنش دلامون رو بهاری کرده و کلی تحول رو برامون به ارمغان آورده ، به پاكي باران ، باراني كه اينروزها داره حسابي به سرمون ميباره . توی این مدتی که نبودیم دلم واسه همه ي دوستاي مهربونمون تنگ شده بود ، دست پر اومديم با یه عالمه خاطره ،که فکر کنم توی یه پست نشه اونها رو  گنجوند . 18 روز از با هم بودنمان بدون لحظه ای دوری و دلتنگی میگذره و من و تو و بابا مهدی لحظات ناب و سرشار از عشقی رو تا این لحظه پشت سر گذاشتیم . قبل از اینکه به تعطیلات 18 روزه بریم ، قرار بود یه پست داشته باشیم مربوط به عکسهای هفت سین و ... که متاسفانه به خاطر قطع بودن نت خونه به امروز موکول شد . سفر ی هفت سین ام...
17 فروردين 1392

چهارشنبه سوري

یکی از جشن‌های آتش که در ایران باستان برای پیش درآمد یا پیش‌باز نوروز برگزار می‌شده و آمیزه‌ای از چند آیین گوناگون است، جشن سوری بوده‌است. سوری به یک معنی سرخی است و اشاره به سرخی گل است که در این روز می‌افروخته‌اند. در تاریخ بخارا آمده‌است: چون امیر سدید منصوربن نوح به ملک نشست، هنوز سال تمام نشده بود که در شب سوری چنان که عادت قدیم است آتشی عظیم افروختند. در شاهنامهٔ فردوسی اشاره‌هایی درباره بزم چهارشنبه‌ای در نزدیکی نوروز وجود دارد که نشان‌دهندهٔ کهن بودن این جشن است. مراسم سنّتی مربوط به این جشن ملّی، از دیرباز در فرهنگ سنّتی مردمان ایران زنده نگاه داشته شده‌است . این...
29 اسفند 1391

روزانه هاي با مزه ي طوطي ِ شيرين زبون ِ ما - قسمت دوم

گل پسري اينقدر اين روزها شيطون و شيريني و خوشمزه شدي كه اگه تمام وقتم رو هم براي نوشتن ازت صرف كنم هنوز نميتونم تمام و كمال شيريني ِ شهد ِ بازيگوشي هات و شيطنت هات رو توي اين دفترچه خاطرات الكترونيكي جاودانه كنم تا با هر بار ورق زدنش مزه ي همشون بره زير دندونم ، اما اين ها رو مي نويسم تا با مزه ترين ها ماندگار بشه ..... در كابينت ، يخچال ، كمد ديواري و هر جايي كه فقط قسمتي از سرت و دو تا چشماي خوشگلت توش جا بشه رو باز ميكني و ميگي  " مامان ما نيستيم !!! " بعد هم ماماني بايد طبق روال دنبالت بگرده و از گمشدنت ناراحت بشه و زار بزنه تا گل پسر بياد بگه "  ايناهاش ايجام " ( اينجا هستم ) بعد قهقهه سر بده و دوباره از اول ..... يعني ف...
5 اسفند 1391